فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

 سلام بچه ها خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟

خبر دارم در حد المپیک، طلسم باغبانی 88 شکست و باز از

شیلات 88 پیشی گرفت،

نوبتی هم که باشه نوبت بچه درس خونمونه ، خانوم بازدار

هم به زودی زود به جمع متاهلین خواهد پیوست.

البته بگم قرار نیست حالا حالاها شیرینی بده ولی ماهم تا

شام ازش کش نرفتیم دست از سرش بر نمیداریم.

من همین جا از طرف همه ی همکلاسی ها به ایشون

تبریک میگم.

 مبتلایان به بیماری های قلبی و عروقی میگو بخورند(برای هم استانی های عزیزم)

 مصرف سبزی های تازه حافظه را تقویت می کند

سلام ، نظر سنجی جدید رسید اگه وقت کردین حتما شرکت کنید.

در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو میکنم ...

خدا پرسید: پس تو میخواهی با من گفت و گو کنی؟

من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید.

خدا خندید: وقت من بینهایت است...

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟

پرسیدم: چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟

خدا پاسخ داد: «کودکیشان»

اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند،

عجله دارند که بزرگ شوند،

و بعد دوباره پس از مدت ها، آرزو میکنند که کودک باشند.

... اینکه آنها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول به دست آورند

و بعد پولشان را از دست میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟”

خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”

خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.”
 

قبل هر چیز بگم که طبق نظرسنجی خودتون شما هم خودخواه وهم لجوجین و این یعنی اوضاع خیلی بی ریخته پس دست به دست هم دهیم به مهر و کلاس خود را آباد کنیم.......................... بدون شوخی ظاهرا اگه این دو عامل نباشه ناراحتی ها هم کم میشه و اماورزش...

سلام همکلاسی های خوب.خوب هستین؟ امتحانات چطوره ؟ امیدوارم موفق بشین.

از اینکه به بنده لطف داشتین کمال تشکر رو دارم امیدوارم که همیشه خوشحال و شاد باشید

درویشی

عشق یعنی مادر؛ صبر یعنی یک زن؛ مهر یعنی دختر؛ نور یعنی خواهر

هرچه هستی عشق یا صبر؛ مهر یا نور

روزت مبارک

ساعت ۲ نصف شب در یک اتاق دانشجویی



ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست



ساعت ۴ صبح هنگام خواب

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.

دانشجوی حقوق:

با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچ وقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا:

مکان ، آب و هوا ، و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد، چون او همه جا است!

دانشجوی مهندسی:

شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

دانشجوی پزشکی:

تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

 سلام بچه ها خوبین؟ چه خبر خوش میگذره ؟ آقای حسینی که ظاهرا خیلی داره خوش میگذرونه آخه دیگه وقت سر زدن به وبلاگ نداره یا شاید اونم با ما قهر کرده به امید بازگشت ایشون .....

 واما یه خبر آخر این هفته خانوم درویشی بر میگرده انشاا... این یکی دو هفته آخر رو باهامون خوب یا بد سر میکنه.

معلمی از شاگردانش خواست که کیسه‌ای سیب‌زمینی تهیه کنند و به کلاس بیاورند. سپس برای هر دانش‌آموز به ازای هر تجربه‌ای که در آن از بخشیدن افراد خودداری کرده بودند، یک سیب‌زمینی انتخاب کرد و روی آن نام مورد و تاریخش را نوشت و در یک کیسه پلاستیکی قرار داد.

بعضی از کیسه‌ها خیلی سنگین شده بودند. از دانش‌آموزان خواست مدت یک هفته، آن کیسه را همه جا همراه خود ببرند. کیسه را شب‌ها کنار رختخوابشان بگذارند، در ماشین کنارشان باشد یا در حین کار، کنار میز و...

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

....................................................................................................................................................

سلام دوستان

یه عزیزی نظری فرستاده بود که چون با اسم مستعار بود صلاح دیدم تاییدش نکنم البته باعرض پوزش، ولی نظرشون جالب بود جواب نظرسنجی رو بچه بازی های بی مورد و البته عدم شجاعت بعضی دوستان برای زدن حرفشون به شخص مورد نظرشون میدونن.

گفته اسمم رو نمیگم تا باز حرف و حدیثی پیش نیاد هر طور راحتی دوست عزیز ولی داری همون کاری رو میکنی که خودت ایرادشو گرفتی پس با شجاعت نظرتو با اسم خودت بده تا برای دیگران هم درس عبرتی بشه. باز هم ممنون که نظر دادی.

با سلام

میشه توی نظر سنجی ما شرکت کنید؟.....لطفا

متن نظرسنجی : حاشیه ی وبلاگ.

سلام به همه،

توی نظرات تایید نشده یه چیزایی گفته شده که باید بهشون دقت بشه

یکی اینکه گفتن من فقط مطالبی که به نفعم باشه رو تایید میکنم، قبول ولی تو یکیش رو نام ببر ،اگه منظورت با تشکرای بچه هاست من که ازشون نخواستم خودشون بخاطر اتفاقای اخیر تشکر کردن و اینم به دور از ادبه تایید نشن.و دیگر اینکه گفتن خوبه مطالبی رو بزن که ناراحت نشی فکر نمیکنم تا حالا مطلبی بوده که خطاب به من باشه که حالا بخوام ناراحت بشم یانه.....

قبلا گفتم فقط نظرات با اسم واقعیتون رو تایید میکنم.

شما با اسم خودتون نظر بدین اگه شده به من فحش هم بدین من تاییدش میکنم.

ودر اخر یه تذکر کوچیک لطف کنید در مورد هر مطلب نظر مربوط به اون مطلب رو بدید.

طي يک نظرسنجي از يک دانشجوي ورودي جديد و يک دانشجوي ترم آخري خواسته شد که با ديدن هر کدام از کلمات زير ذهنيت و تصور خود را در مورد آن کلمه در يک جمله کوتاه بنويسند.جمله اول مربوط به دانشجوي ورودي جديد و جمله دوم مربوظ به دانشجوي ترم آخري.

رييس دانشگاه

1.مردي فرهيخته و خوشتيپ

2.به دليل اينکه در طي اين چهار پنج سال يک بار هم ايشونو نتونستم ببينم،هيچ ذهنيتي ندارم.

يک وعده غذاي سلف

1.بيفستراناگوف با سس کچاپ با نوشيدني خنک

2.چلو لاستيک به همراه افزودني هاي غير مجاز

با سلام

این که گفتم اگه با اسم خودتون نظر ندید تاییدش نمیکنم کاملا جدی بود همین الان نظرات زیادی هست که چون با اسم مستعار بود نمایش داده نشده پس کسی از این بابت دلگیر نشه.

در ضمن با رعایت احترام همدیگه نظر بدین خواهشا.

سلام

همکلاسی هلی خوب تا کی می خواید حرمت شکنی کنید و به هم بی احترامی کنید بخدا سال دیگه حسرت این لحظه ها رو می خورید که چرا همدیگه رو رنجوندید.

ده بار گفتیم اگه از کسی دلخورید موضوع رو همه گیر نکنید یا شخصا بهش بگید یا توی وبلاگ اسم خودت و اون رو بیارید تا بقیه به خودشون نگیرن و ناراحت نشن.

موضوع کشت بافت آقایون یه چیز میگن خانوم ها یه چیز دیگه ولی هر چی بود تموم شد ....

باسلام

باتوجه به اعتراضاتی که صورت گرفته از این به بعد لطف کنید با اسم خودتون حرف بزنید تعریف و تمجید یا اعتراض کنید این که دو، سه ، چهار ، الی ده نقطه میذارید اصلا چیز جالبی نیست. از این به بعد نظرات شما عزیزان با تایید بنده حقیر نمایش داده میشه و فقط اونهایی که با اسم واقعی شما باشه ظاهر میشه.

سلام دوستان

خوبید؟ انشاا.. بهتر هم میشید

هر چه سریع تر برید ارزشیابی کنید که به مشکل نخورید در ضمن بعد کامل کردن ارزشیابی دوباره چکش کنید آخه امکان داره ثبت نشده باشه.

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم.

سلام بچه ها:

بحث در مورد امتحان میوه است که اگه گرفته بشه قطعا به نفع خودمونه، استاد از ما یه تاریخ خواسته که تاریخ پیشنهادی 6 خرداد هست اگه موافق یا مخالفید یا حتی تاریخ دیگه ای مدنظر دارید توی نظراتتون اعلام کنید.

 در ضمن باید بگم بهتره که همه نظر بدن چون ما طبق همین نظرسنجی تاریخ به استاد میدیم پس بعد گلایه یا شکایتی نباشه.

عزیزان هرکس به وبلاگ سر زد به دوستاش هم خبر بده تا حق کسی ضایع نشه، منتظریما.

سلام هم کلاسی ها،

 شنیدم کار اوردومون حل شده بچه ها صندلی هاشون رو هم مشخص کردن تازه از هزینش هم با خبرن میخوان بابت زیاد بودنش اعتراض کنن.

نه به دو روز پیش که باورشون نبود برن نه به حالا؟ ولی به امید خدا جور بشه تا ما هم از همدیگه یه خاطره خوب داشته باشیم.

سلام بچه ها خوبید؟ این روزا خوش میگذره، خانوما که سخت مشغول امتحان بیمارین آقایونم حتما....

راستی کوییز خوب بود؟ عیب نداره یک دهم بیشتر نداره هر چند یک دهم برای بعضیا حکم مرگ و زندگیه پس انشاا.. هم کوییزا وهم امتحان بیماری رو به بهترین نحو بدین برای ما هم دعا کنید.

سلام خدمت همه هم کلاسی های خوبم.

بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانوم درویشی پیش اومد مدیریت وبلاگ تا مدت نا معلومی به بنده حقیر واگذار شد.

امیدوارم بتونم از عهدش بر بیام البته اگه شما دوستان عزیز تنهام نذارید.

راستی بابت مطلب عجایب دنیا باید بگم به طور اتفاقی عکساش پرید وگرنه مطلب جالبی بود.